تو این 12 سالی که سوار موتور میشدم تا حالا نشده بودم موتورم رو بخوابونن ولی این دفعهدیگه راه فرار نداشتم و موتورم و یک هفته خوابوندن. دردسر و افتادن از کار زندگی داره ولیبه هر حال ترخیص شد. از سال های قبل هم هر چی هوا رو به سرما میرفت کمتر با موتورمی رفتم و الانم این روزا با موتور نمیرم و سوار تاکسی و مترو میشم.تو هفته ای که گذشت خیلی هامون درگیر بیماری شدیم که خودم و بچه و مادرش چند روزدرگیرش شده بودیم به قدری همه مون مجبور شدیم دکتر بریم و سرم و امپول بزنیم.این جور مواقع خوب شدن حال بچه فکر ادمو بیشتر درگیر میکنه چون ادم بزرگ بالاخره با دارو واستراحت خوب میشه ولی بچه وقتی مریض میشه خیلی داستان داره!لامصب این دوماه کویر هست و هیچ تعطیلی نداره ادم کف میکنه همه ی روزها رو باید سرکار بره. البته سه هفته پیش مرخصی گرفتم و سه روزی شمال رفتیم.تو فکرمون هست تا پایان سال یه سفر خارجی بریم ولی باید ببینیم موقعیتش جور میشه یانهاینکه کسی باهامون بیاد یا نه تو انتخاب مقصدمون تاثیر داره.البته اگه بچه نباشه خوب ادم هر جایی میتونه بره ولی اینکه بچه هست انتخاب هارو محدودترمیکنه.هفته پیش به خاطر مریضی نتونستم بچه روببرم خونه مامان ولی امشب دیگه میبرمش. دلشونخیلی تنگ میشه بچه رو چند روزی نمیبینن.مخصوصا اینکه تک دختر خانواده اس که کلی خاطر خواه دارهاین روزها بیشتر درگیر سرکار رفتن و هستیم و تو یک روزمرگی قرارداریم واسه همین خیلیییخاطرات خاصی برای ثبت کردن وجود نداره ولی زندگی همچنان ادامه داره... زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 19:59